گروه شیطون بلاها؟؟؟

قالب وبلاگ


گروه شیطون بلاها؟؟؟
آخرين مطالب

پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان..
http://www.iranerooz.com/uploads/admin/2011/02/06/2/c680d65d9c01.jpg


یک ماشین به او زد.پیر مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.
سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.
من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟
"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم

نویسنده این پست نرگس
 



[ 1 / 2برچسب:, ] [ 19:17 ] [ معین .نرگس. الینا ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ فقط برای خندوندنه شماست پس بخند .نظر یادت نره
امکانات سایت

آی پی رایانه شما :

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 2080
بازدید کل : 414670
تعداد مطالب : 430
تعداد نظرات : 350
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما

Get your own Chat Box! Go Large!

::: منبع كد آهنگ :::