آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر ، با آن پوستین سرد نمناكش باغ بی برگی روز و شب تنهاست با سكوت پاك غمناكش ساز او باران ، سرودش باد جامه اش شولای عریانی ست ور جز اینش جامه ای باید بافته بس شعله ی زر تا پودش باد گو برید ، یا نروید ، هر چه در هر كجاكه خواهد یا نمی خواهد باغبانو رهگذاری نیست باغ نومیدان چشم در راه بهاری نیست گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد ور به رویش برگ لبخندی نمی روید باغ بی برگی كه می گوید كه زیبا نیست ؟ داستان از میوه های سر به گردونسای اینك خفته در تابوت پست خاك می گوید باغ بی برگی خنده اش خونی ست اشك آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن پادشاه فصلها ، پاییز
بهترین بهترین من
زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و كبود با بنفشه ها نشسته ام سالهای سال صیحهای زود در كنار چشمه سحر سر نهاده روی شانه های یكدگر گیسوان خیس شان به دست باد چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم رنگ ها شكفته در زلال عطرهای گرم می ترواد از سكوت دلپذیرشان بهترین ترانه بهترین سرود مخمل نگاه این بنفشه ها می برد مرا سبك تر از نسیم از بنفشه زار باغچه تا بنفشه زار چشم تو كه رسته در كنار هم زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و كبود با همان سكوت شرمگین با همان ترانه ها و عطرها بهترین هر چه بود و هست بهترین هر چه هست و بود در بنفشه زار چشم تو من ز بهترین بهشت ها گذشته ام من به بهترین بهار ها رسیده ام ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من لحظه های هستی من از تو پر شده ست آه در تمام روز در تمام شب در تمام هفته در تمام ماه در فضای خانه كوچه راه در هوا زمین درخت سبزه آب در خطوط درهم كتاب در دیار نیلگون خواب ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام ای نوازش تو بهترین امید زیستن در كنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام در بنفشه زار چشم تو برگهای زرد و نیلی و بنفش عطرهای سبز و آبی و كبود نغمه های ناشنیده ساز می كنند بهتر از تمام نغمه ها و سازها روی مخمل لطیف گونه هات غنچه های رنگ رنگ ناز برگهای تازه تازه باز می كنند بهتر از تمام رنگ ها و رازها خوب خوب نازنین من نام تو مرا همیشه مست می كند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است من ترا به خلوت خدایی خیال خود بهترین بهترین من خطاب میكنم بهترین بهترین من
می نویسم
می نویسم تا بدونی, تو رو میخوام عزیزم
می نویسم تا بفهمی, تو رو دوست دارم عزیزم
دلمو خالی گذاشتم
که عشق تو بیاد تو قلبم
که بگم, تو رو میخوام
تو همیشه باش تو قلبم
تو همیشه باش تو قلبم
عشق من هنوز تو هستی
سر نوشته من تو هستی
پس نذار تنها بمونم
تا توی تنهایی نمیرم
دق میکنم
نیستی دارم دق میکنم زره زره می پوسم
هر شب دارم عکساتو یکی یکی می بوسم
هر شب دارم فکر میکنم یه روز میایی تو پیشم
هر شب دعا میکنم که بر گردی تو پیشم
که باز تورو ببینم
ای عشق نازنینم
همیشه توی خوابمی
تو فکر و تو خیالمی
-----
چرا تنهای تنهایم ؟
کسی دیگر نمی کوبد
در این خانه ی متروک را
کسی دیگر نمی پرسد
چرا تنهای تنهایم ؟
و من چون شمع می سوزم
درون کلبه تاریک خویش
اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد ...
و من چون تک درخت زرد پائیزم
که هر دم با نسیمی
می شود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند ....
مراببوس
مراببوس برای آخرین بار تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت بهار من گذشته گذشته ها گذشته من ام به جستجوی سرنوشت در میان طوفان هم پیمان با قایق ران ها گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها به نیمهء شبها دارم بایارم پیمانها که برفروزم آتشها در کوهستانها آه آه شب سیه سفر کنم ز تیره ابر گذر کنم نگه کن ای گل من سرشته غم به دامن برای من میفکن دختر زیبا امشب بر تو مهمانم در پیش تو میمانم تا لب بگذاری بر لب من دختر آن برق نگاه تو اشک بی گناه تو روشن سازد یک امشب من مراببوس مراببوس برای آخرین بار تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت بهار من گذشته گذشته ها گذشته من ام به جستجوی سرنوشت __________________ گل پونه گل پونه ، دلم از زندگی خونه توی این دنیای وارونه ، برام هر گوشه زندونه برای هستی و ساقی ، نمونده حرمتی باقی تو هر کوچه برای عشق ، مهیا مونده شلاقی افسوس ، افسوس ، افسوس